پاتوق رایانه ای

ساخت وبلاگ
16 آذر سال 32 آغاز راهی نو در مسیر زندگی و حیات جدید ایرانی بود. شاید در آن زمان که شعار استقلال و آزادی خواهی و مرگ بر امپریالیسم، در دانشگاه تهران با هجوم ارتش به حریم علم و تکاپو و درفش پاسخ داده شد، کسی گمان نمی کرد آن نهال غرس شده توسط دانشجویان دانشگاه تهران بتواند چنان برگ و بار بگیرد که سفارت آمریکا را در 13 آبان 58، تسلیم و تسخیر خود کند. با این تفاوت که اینبار، به جای دستور شاه برای شلیک سرب داغ به سینه دانشجویان، رهبر جامعه این اقدام را انقلاب دومی بنامد که شاید مهمتر از انقلاب اول باشد. تفاوت این دو نگاه به دو اقدام دانشجویان، نشان از تفاوت نگاه «ذلت بار» شاه با نگاه « عزت مدار» امام دارد. دانشجویان حماسه 16 آذر 32 که برای اولین بار شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس را در دانشگاه طنین افکندند و جنبش دانشجویی را بر مبنای استکبارستیزی بنا نهادند، اصلی ترین دلایل اعتراضشان که منجر به شهادت دانشجویان شریعت­رضوی، بزرگ نیا و قندچی در صحن دانشگاه تهران شد در ابتدا به از سرگیری روابط پهلوی با انگلیس 4 ماه پس از کودتای 28 مرداد و اسقاط دولت قانونی دکتر مصدق توسط انگلیس بود که بدون عذرخواهی و شرم، سفارت خود در تهران را گشود. ورود پیروزمندانه نیکسون، فرستاده رئیس جمهور آمریکایی که یکی دیگر از سه ضلع کودتا بود به ایران و اعطای دکتری افتخاری و فرصت دهی سخنرانی در دانشگاه به او، دومین دلیل به هیجان آمدن دانشجویان آن زمان بود که آنها را در آن زمان افسرده و سرد، به مبارزه دلگرم کرده بود. فرار محمدرضای پهلوی از کشور و تنها گذاشتن مردم در روز بحران و همدستی شرم آور او با دشمنان برای اسقاط دولت قانونی خود که در تاریخ خیانتها بی سابقه است و از سوی دیگر مواضع ذلت بار او پاتوق رایانه ای...
ما را در سایت پاتوق رایانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhsahraeia بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 13:39

در سال‌های اول انقلاب اسلامی و در بحبوحه جنگ تحمیلی‌، غیر از اخبار بدی که از وحشی‌گری صدامیان علیه مردممان دیده و شنیده می‌شد‌، حکایت از آتش افروزی سازمان مجاهدین خلق نیز بود. گرچه جانیان دیگری نیز همپای صدام و رجوی و به نام کومله و دموکرات و جدایی‌طلب و فرقان و... به جان ایران افتاده و جنایت می‌کردند‌، ولی با این وجود، تنها امید و یاور مردم ایران در آن زمان‌، خدای بزرگ و مهربان بود. مردمی که تنها خدا را می‌خواندند و می‌خواستند ولی جهان سلطه و استکبار، این را نمی‌خواست. مردم ایران‌، هم وارث ویرانی پهلوی و شاهان ملعون بودند و هم گرفتار صدام و حامیانش؛ از آمریکا و شوروی و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و... گرفته تا مجاهدین خلق و کومله و دموکرات و فرقان و... که با ترورهای کور و شکنجه‌های منحصر به فرد و خشونت‌های افراطی، هفده هزار بی‌گناه را کشتند و جوی خون به راه انداخته بودند. با این وجود وقتی در یکی از عملیات‌ها علیه منافقین‌، خانه تیمی آنها خنثی و پاکسازی شد و برخی سرانشان به جهنم فرستاده شدند‌، در کنار معدومین و زخمی‌ها و اسراء‌، با شجاعتِ یکی از مأمورانی که به شهادت رسید، نوزاد شیرخواره‌ای به دست رزمندگان امنیت افتاد که گفته شد فرزند مسعود رجوی سرکرده منافقین است. در فیلمی که هنوز در فضای اینترنت موجود و دیدنی و شنیدنی و هم افتخارآفرین است‌، شهید لاجوردی هنگام مصاحبه و شرح عملیات‌، این کودک را در آغوش گرفته و با او به ملاطفت برخورد می‌کند و در نهایت او را به پدربزرگش می‌سپارد‌، شاید در محیط انسانی پرورش یابد و عاقبتی غیر از عاقبت سیاه و عفن رجوی بیابد. یک؛ در زمان جنگ تحمیلی حزب بعث عراق علیه ایران و زمانی که مثل امروزِ غزه‌، همه جهان استکبار و جانیان و اراذل و اوبا پاتوق رایانه ای...
ما را در سایت پاتوق رایانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhsahraeia بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 13:39

تصاویر و فیلمها را یکی یکی نگاه می کنیم. گاهی با دقت و گاهی با حیرت. و گاهی نمی توان دید. نه با دقت و نه با حیرت. اینجا جای نفرت است و دندانی که ناخودآگاه برهم فشرده می شود و آهی که از دل بلند می شود و تا طاق آسمان می رود. نفرت از موجوداتی که بدتر از حیوانات «همنوع خوار» شده اند. غده ای سرطانی، که به سایر اعضای بنی آدم، تعرض کرده و لطمه می زند. چقدر در این روزها، بازار آرزوی جهاد، داغ است. همین 9 میلیون نفری که تا چند روز پیش در ایران برای اعزام به غزه ثبت نام کردند و خود را حریف اسرائیل دانسته اند، ده درصد از جمعیت ایران هستندکه غیر از دعا برای پیروزی مستضعفین، تصمیم گرفته اند در تسهیل و تسریع واقعه شریف ظهور که عملیات بزرگ نجات انسانها و انسانیت است، سهیم باشند و خود از نزدیک این اتفاق بی نظیر را درک کنند. در این مجال می خواهم از تمام این چهل و چند روزه جنگ غزه، فقط به کودکانش بپردازم و از آنها بنویسم و شما بخوانید. از این قهرمانان مظلوم و کوچکی که سهمشان از تمام زیبایی های این جهان، درد و رنج هایی است که حتی دیدن و شنیدنش نفس را در سینه حبس می کند چه رسد به تجربه آنها. آنها مرگ را به بازی گرفته و آموخته اند که با شنیدن صدای مهیب بمب ها بخندند. تا نترسند. ولی مگر می شود. وقتی فِسفِس صدای موشک های دست ساز حماس، نتانیاهو و وزرای صهیون و وزیر آمریکا و انگلیس را از ترس در جلیقه می کند و روانه پناهگاه های بتی می کند، صدای بمب های 10 و 6 تنی چگونه کودکان بی پناه را نمی ترساند؟ چند روز پیش، اجرای شعرخوانی نزار قَبّانی را می دیدم که شعر«غاضبون» را می خواند و از دانش آموزان غزه می خواست که «علِّمونا». عمرش وفا نکرد که ببیند نسل مبارزی که از او طلب آموزش و آموزاندن می پاتوق رایانه ای...
ما را در سایت پاتوق رایانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhsahraeia بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 4:01